جدول جو
جدول جو

معنی ذره بینی - جستجوی لغت در جدول جو

ذره بینی
جانوران و چیزهای بسیار ریز که جز با ذره بین دیده نشوند مثلاً جانوران ذرهبینی
فرهنگ فارسی عمید
ذره بینی
(ذَرْ رَ / رِ)
آنچه که جز با ذرّه بین نتوان دیدن از غایت صغر. حیوانات ذرّه بینی. گیاهان ذره بینی
لغت نامه دهخدا
ذره بینی
آنچه که جز با ذره بین نتوان دید: حیوانات ذره بینی. ریزک خردک
تصویری از ذره بینی
تصویر ذره بینی
فرهنگ لغت هوشیار
ذره بینی
((ذَ رِّ))
آن چه که جز با ذره بین نتوان دید
تصویری از ذره بینی
تصویر ذره بینی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
زیرکی، هوشمندی، در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
عدسی کوچک که چیزهای ریز در زیر آن درشت دیده می شود و برای خواندن خط های ریز و دیدن برخی چیزهای ریز به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژرف بینی
تصویر ژرف بینی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ زَ دَ/ دِ)
راه بین. راه شناس:
اندرین بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی رازدار دین بدی.
مولوی.
رجوع به راه بین شود
لغت نامه دهخدا
(پَرْ رَ /رِ یِ)
رجوع به پره شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
تعمق. باریک بینی. غوررسی. ژرف اندیشی. ژرف دررفتن در چیزی. تعمق کردن و غوررسی در امری
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ کِ)
حجاب غضروفی که مابین منخرین بینی است. وتره. رجوع به ’خرک’ شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
ادارک. فراست. دقت. زیرکی. هوشمندی. (ناظم الاطباء) :
چو با کژدمی گرم کینی کنی
مبین خردش ار خرده بینی کنی.
نظامی.
، نکته بینی. عیب بینی:
که طفلی خرد با آن نازنینی
کند در کار از ایشان خرده بینی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ رَ / رِ)
عدسی از شیشه یا بلور محدّب السطحین که برای بزرگ نمودن اشیاء خرد و ریزه بکار میرود و تصویر حاصله بزرگتر از خود شی ٔ است. و پیش از داگر و فوکو علمای مشرق به این خاصیت آشنا بوده و عملاً بکار می برده اند. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر گوید: و حدّث السلامی عن اللّحام ان ّ ابابشر السیرافی کان عند خاله بسرندیب ذات لیله فاحضر فص ّ یاقوت احمر و کان یضعه علی احرف الکتاب حتی یقرأه و تعجّب الحاکی منه... فالحروف الدّقاق تقرء بمثلها من البلور لان ّ الخط یغلظ من ورائها فی المنظر، و السطورتتسع. و علل ذلک موکله الی صناعهالمناظر - انتهی.
- ذرّه بین گذاشتن، سخت دقیق شدن. نهایت کنجکاوی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از قره بینه
تصویر قره بینه
بنگرید به کارا بین قرابین بنگرید به قرابین
فرهنگ لغت هوشیار
عدسی از شیشه یا بلور محدب السطحین که برای بزرگ نمودن اشیا خرد و ریزه بکار میرود و تصویر حاصله بزرگتر از خود شیئی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرف بینی
تصویر ژرف بینی
غور در امور تعمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
ادراک فراست زیرکی هوشمندی، عاقبت اندیشی، ایراد گیری اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
هوشمندی، فراست، ایرادگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذره بین
تصویر ذره بین
عدسی شیشه ای یا بلوری، که دو سطح آن محدب است و چیزهای ریز را بزرگ نشان دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
ابزرواسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذره بین
تصویر ذره بین
ریزه بین، ریزبین
فرهنگ واژه فارسی سره
ایرادگیری، عیب جویی، خرده دانی، موشکافی، تیزبینی، خرده پژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی، کوته بینی، کوته نظری
متضاد: کلان نگر، نکته سنجی، نکته بینی، نکته دانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
میوه ی درخت انجیلو که جهت تغذیه ی دام استفاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی